سخنان امام رضا(ع)

 

عکس مذهبی حرم امام رضا

 

امام رضا علیه السلام فرمودند:

 

 خدا رحمت کند کسی را که امر ما را زنده کند (راوی می گوید) پرسیدم زنده نمودن امر شما به چیست؟

فرمود : علوم و دانش های ما را فرا گیرد و به مردم تعلیم دهد . چرا که اگر مردم زیبایی و نیکی های سخن ما را بدانند از ما

 پیروی می کنند.

امام رضا علیه السلام فرمودند:

چون وقت نماز شد (فوراً) نماز بگذار زیرا تو نمی دانی بعد چه پیش می آید.

امام رضا علیه السلام فرمودند:

 برادر بزرگتر به منزله ی پدر است.

امام رضا علیه السلام فرمودند:

هرگز نماز را از اول وقت عقب نینداز.

 امام رضا علیه السلام فرمودند:

 بــا نـعمتـها نـیکو رفتـار کـنیـد زیـرا نعمت ها گریزان هسـتند و نعمتـی از قومـی گـرفتـه نـشد کـه بـرگـردد.

امام رضا علیه السلام به عبدالعظیم حسنی فرمودند:

ای عبدالعظیم به دوستانم سلام مرا برسان و به آنها بگو شیطان را برخود مسلط نسازنــد و به آنــان امــر

کن به راستگویی و اداء امانت و امر کن به سکوت و ترک بحث های بیهوده.

امام رضا علیه السلام فرمودند:

بدرستی کسی که روزی را برای تامین خانواده اش طلب می کند پاداش او نزد خداوند بالاتر و بزرگتر است

از مجاهد در راه خدا.

امام رضا علیه السلام فرمودند:

دوست واقعی هر انسان خرد اوست و دشمن واقعی او نادانی اوست.

امام رضا علیه السلام فرمودند:

مال جمع نمی شود ( ثروت اندوخته نمی شود) مگر بواسطه ی ۵ صفت بد: ۱- بخل شدید ۲- آرزوی طولانی

و دراز۳- حرص ۴- قطع رحم ۵- برتری دادن دنیا بر آخرت.

 

صحبت گنجشک با امام علیه السلام

راوی: سلیمان (یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام )

حضرت رضا علیه السلام در بیرون شهر، باغی داشتند. گاه گاهی برای استراحت به باغ می رفتند. یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک کوچکی هراسان از شاخه درخت پرکشید و کنار امام نشست. نوک گنجشک، باز و بسته می شد و صداهایی گنگ و نامفهوم از گنجشک به گوش می رسید. انگار با جیک جیک خود، چیزی می گفت.

امام علیه السلام حرکتی کردند و رو به من فرمودند:

« سلیمان! ... این گنجشک در زیر سقف ایوان لانه دارد. یک مار سمی به جوجه هایش حمله کرده است. زودباش به آن ها کمک کن!...

با شنیدن حرف امام در حالی که تعجب کرده بودم بلند شدم و چوب بلندی را برداشتم. آن قدر با عجله به طرف ایوان دویدم که پایم به پله های لب ایوان برخوردکرد و چیزی نمانده بود که پرت شوم...

با تعجب پرسیدم: «شما چطور فهمیدید که آن گنجشک چه می گوید؟» امام فرمودند: «من حجت خدا هستم... آیا این کافی نیست؟!»

این دیده نیست قابل دیدار روی تو
چشمی دگر بده كه تماشا كنم تو را

تو در میان جمعی و من در تفكرم
كاندر كجا روم و پیدا كنم تو را