یکی از معجزات در سال 1385 در حرم خود اقا رخ داد :
ماجرای معماری عجیب و زیبای حرم امام رضا(علیه السلام)
دوباره یک غروب دلنشین
دوباره یک صدا،
صدای سبز
دوباره می پرد کبوتری
به دور گنبد حرم
دوباره چشمهای من
پر از نگاه کاشی و ستاره می شود
کنار حوض
دوباره ذهن من
پر از صدای بالهای یک فرشته می شود
نگاه کن!
من آن کبوترم
به دور گنبد طلایی اش
چه عاشقانه می پرم
تكرار قشنگ بچه اهو...
مگذار مرا دراین هیاهو، آقا
تنها و غریب و سربه زانو آقا
ای کاش ضمانت دلم را بکنی
تکرار قشنگ بچه آهو آقا
دوباره یک غروب دلنشین
دوباره یک غروب دلنشین
دوباره یک صدا،
صدای سبز
دوباره می پرد کبوتری
به دور گنبد حرم
دوباره چشمهای من
پر از نگاه کاشی و ستاره می شود
کنار حوض
دوباره ذهن من
پر از صدای بالهای یک فرشته می شود
نگاه کن!
من آن کبوترم
به دور گنبد طلایی اش
چه عاشقانه می پرم
غریب طوس
مشهدت کعبه ی عشاق ،
حرمت قبله زائرین ،
سقاخانه ات زمزم عارفان ،
پنجره فولادت دارالشفای دردمندان ،
و ضریح مطهرت حِصن ولایت است.
ای دستگیر همه ی عالم! مانده دلان را دریاب.
همیشه شوکت گلدسته های رویایيت دلیلی بوده بر لطف دم مسیحائیت
سراسر ، قدم در قدم ، رواق در رواق ، سوی تو آیم بر اشتیاق
ميكشم بر ديده گرد كفش زوار تورا
اين متن حس و حال خاطره روزهاي يكي از خادمان حرم رضوي است كه در زبان كلمات ريخته شده است:
جعفر عليزاده گلستاني كفشدار كشيك دوم در مجموعه"وادي قدس"با زباني ساده و عبارت هاي ساده تر از لحظه هاي حضورش در حرم ميگويد:
كفشداري شماره13،بست شيخ حر عاملي،اول ماه مبارك رمضان1430 قمري
حرم در مقايسه با هفته قبل كمي خلوت تر و شب از نيمه گذاشته بود،كفشداري خلوت و كم رفت و امد بود،پشت ميز كفشداري رو به روي در ورودي ايستاده بودم و امد و شد زائران را نگاه ميكردم،صداي همخواني گروهي از جوانان كه به صورت هيئتي به طرف كفشداري مي امدند توجهم را جلب كرد.
زمزمه بسيار لطيف و روح بخشي زير لب داشتند،دقت كردم تا ببينم چه ميخوانند،چيزي دستگيرم نشد.
جلوتركه امدند متوجه شدم به عربي سرود ميخوانند،هنگامي كه مقابل در كفشداري رسيدند،بخش تكرار سرود انها را شنيدم كه با لهجه فصيح عربي ميخواندند:
يابن الزهرا،رضارضا
يابن الزهرا،رضارضا
حدود20نفر يا كمي بيشتر بودند،پيشاپيش انها مردي بلندقامت و سرتاپا سفيدپوش حركت ميكرد.عباي پاكيزه و سفيدي بر دوش انداخته بود و با وقار و متانت خاصي قدم بر ميداشت،گويا رهبر گروه بود.از نوع لباس و رفتار و گفتارشان معلوم بود كه ايراني نيستند.لباس هاي بسيار مرتب و ظاهري اراسته و شكيل داشتند،با زمزمه رضارضا وارد فضاي كفشداري شده و به طرف من امدند.
باصداي بلند سلامشان كردم وبا زبان عربي ناقص به انها خيرمقدم گفتم،وقتي"اهلا و سهلا"و"مرحبا بكم"را از من شنيدند،مسرور شدند و لبخند روي لبانشان نقش بست.سرشان را به نشانه تشكر تكان دادند و خوش و بشي كردند.
از يكي شان پرسيدم كه كيستند و از كجا مي ايند؟پاسخي نداد،برگشت و يكي از دوستانش را صدا زد.جواني متوسط القامه با چهره اي زيبا و نوراني جلو امد،محاسني كوتاه داشت و چفيه روي دوشش انداخته بود.به فارسي روان و شمرده پاسخ داد:"ما از لبنان امديم،دانشجويان دانشگاه بيروت هستيم."
امام رضا مهربان تر از این حرفهاست......
ماجرای معماری عجیب و زیبای حرم امام رضا(علیه السلام)
قرار بود رواق جدید امام رضا رو بسازیم .دل تو دلم نبود هم مهندس،مهندس به نامی بود هم کار کار بزرگی بودآرزوی هرکسی بود که توی حرم امام رضا یه یادگار ازخودش بذاره حالا این لیاقت نصیب من شده بود .
کار رو شروع کرده بودیم اما کار اصلی که سردرب ورودی بود باقی مونده بود،نمیدونم چی شد که قرار شدشیخ(مهندس وطراح رواق) از مشهد بره البته نه برای همیشه بلکه کاری پیش اومده بود و قرار بود برای چند روزی بالای سرکار نباشه .وقتی شیخ خواست حرم رو ترک کنه رو کرد به من و گفت : معمار دست به این سردر نمیزنی تا من برگردم !
منم که به کار مهندسی شیخ اعتماد کامل داشتم باوجودیکه تعجب میکردم ولی گفتم : به روی چشم شیخ حتما وایمیسم تا شما برگردی .
کار رواق تموم شده بود و دیگه همه چیز معطل سردرب یا همون ورودی بوداما طبق دستور شیخ نباید این کار رو انجام میدادم تاخودش بیاد.شب که ازکار دست کشیدم و بعد ازانجام کارهام خواب اومدسراغم توی خواب امام رضا رو دیدم که ازم پرسید:معمار چرا کار رو تموم نمیکنی؟
سخنان امام رضا(ع)
امام رضا علیه السلام فرمودند:
خدا رحمت کند کسی را که امر ما را زنده کند (راوی می گوید) پرسیدم زنده نمودن امر شما به چیست؟
فرمود : علوم و دانش های ما را فرا گیرد و به مردم تعلیم دهد . چرا که اگر مردم زیبایی و نیکی های سخن ما را بدانند از ما
پیروی می کنند.
امام رضا علیه السلام فرمودند:
چون وقت نماز شد (فوراً) نماز بگذار زیرا تو نمی دانی بعد چه پیش می آید.
امام رضا علیه السلام فرمودند:
برادر بزرگتر به منزله ی پدر است.
امام رضا علیه السلام فرمودند:
هرگز نماز را از اول وقت عقب نینداز.
امام رضا علیه السلام فرمودند:
بــا نـعمتـها نـیکو رفتـار کـنیـد زیـرا نعمت ها گریزان هسـتند و نعمتـی از قومـی گـرفتـه نـشد کـه بـرگـردد.
امام رضا علیه السلام به عبدالعظیم حسنی فرمودند:
ای عبدالعظیم به دوستانم سلام مرا برسان و به آنها بگو شیطان را برخود مسلط نسازنــد و به آنــان امــر
کن به راستگویی و اداء امانت و امر کن به سکوت و ترک بحث های بیهوده.
امام رضا علیه السلام فرمودند:
بدرستی کسی که روزی را برای تامین خانواده اش طلب می کند پاداش او نزد خداوند بالاتر و بزرگتر است
از مجاهد در راه خدا.
امام رضا علیه السلام فرمودند:
دوست واقعی هر انسان خرد اوست و دشمن واقعی او نادانی اوست.
امام رضا علیه السلام فرمودند:
مال جمع نمی شود ( ثروت اندوخته نمی شود) مگر بواسطه ی ۵ صفت بد: ۱- بخل شدید ۲- آرزوی طولانی
و دراز۳- حرص ۴- قطع رحم ۵- برتری دادن دنیا بر آخرت.
صحبت گنجشک با امام علیه السلام
راوی: سلیمان (یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام )
حضرت رضا علیه السلام در بیرون شهر، باغی داشتند. گاه گاهی برای استراحت به باغ می رفتند. یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک کوچکی هراسان از شاخه درخت پرکشید و کنار امام نشست. نوک گنجشک، باز و بسته می شد و صداهایی گنگ و نامفهوم از گنجشک به گوش می رسید. انگار با جیک جیک خود، چیزی می گفت.
امام علیه السلام حرکتی کردند و رو به من فرمودند:
« سلیمان! ... این گنجشک در زیر سقف ایوان لانه دارد. یک مار سمی به جوجه هایش حمله کرده است. زودباش به آن ها کمک کن!...
با شنیدن حرف امام در حالی که تعجب کرده بودم بلند شدم و چوب بلندی را برداشتم. آن قدر با عجله به طرف ایوان دویدم که پایم به پله های لب ایوان برخوردکرد و چیزی نمانده بود که پرت شوم...
با تعجب پرسیدم: «شما چطور فهمیدید که آن گنجشک چه می گوید؟» امام فرمودند: «من حجت خدا هستم... آیا این کافی نیست؟!»
این دیده نیست قابل دیدار روی تو
چشمی دگر بده كه تماشا كنم تو را
تو در میان جمعی و من در تفكرم
كاندر كجا روم و پیدا كنم تو را
تکان تکان می خورد حس بی زبان قلم ........
تکان تکان می خورد حس بی زبان قلم . تکه تکه خال می کوبد برقامت واژه های قلم . قلم امشب کوتاه می نویسد؟ یا قامت واژه ها تا ثامن الحجج نمی رسد ؟! میان صحن چلچله ها رها شده ام . چیست این صدا که مرا میان اشاره ها خرابه می کند . کرورکرور التماس نقره ای حک می شود روی پنجره های کبوتری اش . وصله که می زنند این گریه ها را به ضریح پیکرش ، قطره های چکیده را او ضمانت می کند . دخیل پنجره هایش روح امن یجیب تمام پنجره هاست . گفتنی ها را گفته ام .
نگفته هایم در پس زبان بی هنرم می ماند وبه فسیل عقده ها لبخند می زند . آقا توکه راه می روی روی آواز حنجره ها ، قفل نگفته ها باز می شود . ورق بزن حلقوم کنجکاو نکرده هامان را و آرام آرام بخوان تا اتاقک همسایه نشنود که ریابا اندام کبود آیه ها چه کرد . خیال راستی ها کم کمک سایه می کشد روی آبروی آینه ها و سیب نصف شده حجب و حیا باز هم می ماند کنج خرابه ها .
آقا دستی تکان بده ، باران بپاش ، بوی خاک نم زده ، شاید کمکی باشد به بازگشتمان ……………..
زائری بارانی ام،آقا به دادم می رسی؟
بی پناهم خسته ام تنها،به دادم می رسی؟
گرچه آهونیستم اما پر از دلتنگی ام
ضامن چشمان آهو ها ،به دادم می رسی؟
از کبوترها که می پرسم نشانم می دهند
گنبد وگلدسته هایت را ،به دادم می رسی
ماهی افتاده بر خاکم لبالب تشنگی
پهنه آبی ترین دریا،به دادم می رسی؟
ماه نورانی شب ها سیاه عمر من
ماه من ای ماه من،آیا به دادم می ر سی؟
من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرا ، به دادم می ر سی؟
غريب هشتم
صحن حرم از نسیم پر بود
از پرپر یا کریم پر بود
خورشید دوباره بوسه می زد
بر چهره مهربان گنبد
گنبد پر از آفاتاب می شد
آهسته غم من آب می شد
رفتم طرف ضریح او باز
تا پر شوم از هوای پرواز
اطراف ضریح گریه ها بود
دلهای شکسته و دعا بود
دلها همه زیر بارش اشک
مانند کبوتری رها بود
عطر گل یاس در دل من
عطر صلوات در فضا بود
+سلطان غريب الغربا(حاج مجتبي رمضاني)
یکی از معجزات در سال 1385 در حرم خود اقا رخ داد :
معجزات امام رضا (ع) در طول تاریخ بسیار زیاد بوده است هنوز بسیار معجزه اتفاق مییفته در حرم اقا امام رضا (ع)
یکی از معجزات در سال 1385 در حرم خود اقا رخ داد :
خادم های امام رضا (ع) که مثل همیشه در حال عوض کردن گل های بالای حرم امام رضا(ع) بودند . ناگهان گلدان از دست خادم رها میشه و طرفی که بانوان در حال زیارت بودن می افته و روی سر دختری که در کنار شسته بود می افته همه به طرف دختر می رن ...سر دختر کاملا شکافته شده بود و خون همه جا رو فرا گرفته بود سریع این دختر رو به بیمارستان می برند خادم هم که از ترس جرات حرکت نداشت در جای خود می لرزید تا اینکه تقریبا 4 ساعت بعد از حادثه پدر دختر به حرم اومد و سراغ اون خادمی که گلدون از دستش افتاده بود رو گرفت تا اینکه این خادم پدر دختر رو دید ترس همه ی وجودش رو فرا گرفته بود و با خود می گفت ( نکنه دختر فوت شده باشه نکنه .....) که پدر به این خادم رسید و در کمال نا باوری پدر خادم رو بغل و او را بوس می کرد و اشک در چشمان پدر پر شد خادم گفت من سر دختر شما رو شکستم و شما من رو بغل و می بوسید؟؟؟
پدر گفت دختر من از زمانی که به دنیا امد نابینا بود و به مشهد اومده بود تا شفا بگیره زمانی که اون گلدون به سر دخترم خورده بود دکترا می گفتند که به طرز کاملا عجیبی چشمان دخترم بینا و باز شده بود که اقا امام رضا (ع) شفای او رو داد انگاه پدر بلند صدا زد
غريب هشتم
اما تو «رضا» شده ای به رضای الهی؛
غریب آمده ای تا اسلام را از غربت بیرون بیاوری،
تا غریبه ها را آشنا کنی با هم.
کبوتران مسافر را بنگر؛
رنج دوری را به جان می خرند تا نزدیک باشند به تو؛
کسی که تو را دارد، غریب نخواهد شد.
چشم ها در ایوان طلای تو،
مثل گمشده ها به اصل خویش،
به روزگار وصل خویش بازمی گردند.
سناباد طوس، منزلی شده است تا هر کسی خودش را دوباره بیابد.
آدمی، غریب است در این دنیا و تو امام غریبانی؛
آدمی مسافر است و تو کاروان سالارِ مسافران عشق؛
با ما بمان تا از رواق های تو، به دروازه های ملکوت برسیم
رضــا رضـــا
رضا رضا زمزمه لبم بود و اشك از چشمانم جاري....
حرمش ،گنبد طلايش،صحن ها و رواق هايش ،همه برايم حكم بهشت را داشتند
بهشتي پراز كرامت و مهرباني امام رضا(ع)
درجايي قدم بر ميداشتم كه ارزويش را داشتم...
دلم ميخواست ايست بازرسي و همه مردم را كنار ميزدم تا زودتر ضريح اقا را ببينم...
اقايي كه مظهر خوبي و سخاوت است...
مهرباني اش زبانزد و لطفش همه گير است...
افتادگي اش سگ را هم به در خانه اش ميكشاند و ضمانتش براي اهو هم رهايي است...
باگرمي دستت را ميگيرد و خواسه ات را اجابت ميكند،همان اقايي كه بارگاهش مشهد است و جايگاهش قلب هاي عالميان
یا غریب الغربا:
نميدانم چقدر از «مدينه» ميداني. اما امام رضا(ع) «مدينه» را خوب ميشناسد. همان جا به دنيا آمده، تقويمها، روز، ماه و سال ولادتش را درست به ياد نميآورند يا شايد خوب ميدانند و اذعان نميكنند ـ تاريخ هيچ وقت امانتدار خوبي نبوده ـ ولادتش را در سالهاي 148، 151 و 153 و در روزهاي جمعه نوزدهم رمضان، نيمه ماه رمضان، جمعه دهم رجب و يازدهم ذي القعده عنوان كردهاند. اما قطعيت بيشتر در همان سال 148، يعني سال وفات امام جعفر صادق(ع) است. همانطور كه اشخاصي همچون مفيد، كليني، كفعمي، شهيد ثاني طبرسي، صدوق، ابن زهره، مسعودي، ابوالفداء، ابن اثير، ابن حجر، ابن جوزي و كساني ديگر، سال 148 را سال ولادت امام رضا(ع) دانستهاند.
اما لقبها و كنيههايش، همچون واژگاني درخشان در هزارتوي ذهن تاريخ باقي ماندهاند. كنيههايش ابوالحسن (در بين خواص) است و لقبهايش، صابر، زكي، ولي، فاضل، وفي، صديق، رضي، سراج الله، نورالهدي، قرة عين المومنين، كليدة الملحدين، كفو الملك، كافي الخلق، رب السرير و رئاب التدبير.
و رضا(ع)؛
مشهورترين لقبي است كه از گذر اين همه سال، ما هنوز امام را با آن نام ميشناسيم. شايد خواسته باشي دليل اين لقب را بداني:
«او از آن روي رضا خوانده شد كه در آسمان خوشايند و در زمين مورد خشنودي پيامبران و خدا و امامان پس از او بود. همچنين گفته شده: از آن روي كه همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند و بالاخره چنين آمده است: از آن روي او را رضا خواندهاند كه مأمون به او خشنود شد.»
و چه پر معناست این «بارگاه ولایت مدار سلطان ارض طوس» و چه سمبل فصیح و بلیغی است این «گنبد طلا»! بام حرم! حرمی که در آن، خلیفه و امام، جلاد و شهید، در کنار هم آرمیده اند و… چه می گویم؟! هارون در وسط و امام در کنار، یعنی که برای تکریم امام، نزدیک قبر خلیفه دفنش کرده اند و در گوشه ای از مقبره خلیفه! و مدفن امام، در آغاز، خانه حمید بن قحطبه! و صحن حرم امام، باغ او، باغی که امام را به انگور مسموش پذیرایی کرد! عجبا که «بنا تا کجا می تواند آموزنده باشد و آگاه کننده»!…
برگرفته از «مذهب علیه مذهب» دکتر علی شریعتی