غريب هشتم
صحن حرم از نسیم پر بود
از پرپر یا کریم پر بود
خورشید دوباره بوسه می زد
بر چهره مهربان گنبد
گنبد پر از آفاتاب می شد
آهسته غم من آب می شد
رفتم طرف ضریح او باز
تا پر شوم از هوای پرواز
اطراف ضریح گریه ها بود
دلهای شکسته و دعا بود
دلها همه زیر بارش اشک
مانند کبوتری رها بود
عطر گل یاس در دل من
عطر صلوات در فضا بود
+سلطان غريب الغربا(حاج مجتبي رمضاني)
+ نوشته شده در یکشنبه پنجم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 14:24 توسط زهرا
|